«سوختن در آب غرق شدن در آتش» (تأملي حکيمانه درباب سينماي کوئنتين تارانتينو)


 

نويسنده: شيخي




 
براي تارانتينو بارها، عنوان «تأملي حکيمانه» شايد کمي سنگين وحتي عجيب بنمايد وآن را فضل فروشي نامربوط نگارنده بپندارند، ولي واقعيت اين است که يک چلا (طلبه عرفان) در نگاه به همه پديده هاي عالم، همواره ژرفايي ناپيدا را جستجو مي کند؛ لايه اي از متن (از منظر نگارنده متن مي تواند معاني بي شماري را در برگيرد) که براي هر خواننده اي آشکار نمي شود ولازمه کشف آن، رجعت به قاره فراموش شده حکمت باستان است. ارجاع، يکي از مهم ترين عنصرهاي ساختاري سينماي تارانتينو است. فيلمساز، نويسنده و بازيگري که با خلق آثار اوليه اش ودرهمان اوايل ورودش به عالم سينما، بسياري او را استاد خطاب کردند، ولي آيا رجعت تارانتينو درآثارش به تمدن کهن شرق که مرجع وملجأ حکمت باستان است، رجعتي حقيقي است؟
پيش از پاسخ به اين پرسش، بهتر است درباره ديگر عناصر ساختاري سينماي تارانتينو بگويم. مي دانيم که فيلم همچون ديگر پديده هاي عالم، درعين اينکه ابژه اي فرهنگي است، به مثابه يک متن داراي ساختاري دروني (محتوا) و بيروني(شکل) است. شکافتن ساختار در فيلم به طور جداگانه، فهمي از فيلم براي ما فراهم مي آورد که نسبت به خود فيلم، کامل؛ ولي نسبت به سازنده آن، ناکافي است. وقتي از عناصر ساختاري يک متن سخن مي گوييم - در باب مؤلف آن متن، مراد همان سبک مولف است- ناگفته پيدا است که تارانتينو، فيلمسازي مؤلف وصاحب سبک درسينما به شمار مي رود .زيرا در برخي فيلم هايش که درکنار کارگرداني، به نويسندگي و بازيگري نيز مي پردازد، حاکميتي مطلق برفيلم مي يابد واين مسئله، به او اقتدار شايسته يک مؤلف و فيلمسازي مستقل از هاليوود مي بخشد.
سبک به معناي مخرج مشترک گرفتن از آثار يک هنرمند، درباره تارانتينو، از همان نخستين فيلمي که کارگرداني کرده است، صدق مي کند. «سگ هاي انباري» براي فيلمسازي که هيچ تحصيلات آکادميکي درباره سينما ندارد واز صندلي يک کارمند ساده ويدئوکلوپ روي صندلي يک کارگردان سينما تکيه زده است، موفقيت بزرگي بود. گويي تارانتينو، مشخصه هاي سبکي اش را پيش از ورود رسمي به عالم سينما، هنگام فراغت، درمحيط ساده ويدئو کلوپ روي کاغذ آورده بود. ارجاع هاي بي شماربه فيلم هاي مهم وبه ياد ماندني سينما، لحن غير جدي به ويژه در ديالوگ نويسي، خودافشاگري، توجه به فرهنگ عامه و بومي خاصه موسيقي پاپ، هجو، ايضاح وخشنونت عريان، عناصر ساختاري فيلم هاي تارانتينو را تشکيل مي دهند. اين عناصر درکنار توجه ويژه وي به مسئله روايت واستفاده از تکنيک هاي سينمايي، به شکلي نامتعارف، به فيلم ساز، چهره اي ساختار شکن بخشيده است.
همين جنبه هاي ممتاز در آثار تارانتينو، موجب شده است که بسياري از منتقدان ، مطالعه آثار او را منبعي مهم و درخور توجه براي شناخت فرهنگ امروز جهان غرب واز همه مهم تر امريکا - که جامعه اي پسامدرن خوانده مي شود- بدانند.
فرهنگ آمريكا به عنوان نخستين فرهنگي که به تکنوپولي بدل شده است، برخلاف فرهنگ اروپا که در حال انتقال به تکنوپولي است، داراي فرهنگي پسامدرن است.پرسش اين است که پسامدرنيسم چيست وچه نسبتي با سينماي تارانتينو دارد؟

تارانتينوئيزم دروضعيت پسامدرن
 

درباب ماهيت پديده اي به نام "پست مدرنيسم"، دو ديدگاه عمده وجود دارد که به سبب شهرت تارانتينو در سينمايش به داشتن مشخصه هاي هنر پست مدرن، از شرح وتبيين آن ديدگاه ها ناگزيريم .يک ديدگاه، پست مدرنيسم را يک عالم خاص وجدا از عالم سنت ومدرنيسم مي داند وبنابراين ديدگاهي ديگر، که پست مدرنيسم، نه يک عالم، که يک وضعيت گذرا و ناپايدار است. نظريه پرداز ديدگاه اخير، فيلسوف فرانسوي ژان فرانسو ليوتار، نويسنده کتاب وضعيت پست مدرن است.دراين ديدگاه، پست مدرنيسم ، فرزند سنت و مدرنيسم ترسيم شده که چون ناقص الخلقه و حاصل ازدواجي نامشروع است، حياتي کوتاه دارد و چندان نخواهد پاييد. يکي از نتايج ديدگاه ليوتار، اين است که حتي درجوامع سنتي يا مدرن نيز نمي توان فردي را فرض کرد که در وضعيت پست مدرنيسم قرار گيرد، درحالي که بنابر ديدگاه نخست- جدا بودن عالم پست مدرنيسم- بدون طي مراحل تاريخي سنت ومدرنيسم، نمي توان ادعاي پست مدرن بودن را داشت. البته گذر زمان صحت ديدگاه ليوتار را ثابت مي کند؛ چرا که روشنفکران غربي دوران پس از 11 سپتامبر 2001 را دوران تازه اي در زندگي انسان امروز تعبير مي کند؛ اين دوران "پساپست مدرنيسم" نام گرفت؛ دوراني که بنيادگرايي در دل دنياي موسوم به آزاد، خطر آفريني مي کند.
تارانتينو به عنوان کسي که در دل اين دنيا مي زيد، به گمان من نادانسته وبه شکلي آيينه گون، روايت گر روايت غير خطي و زندگي بدون توازن وضعيت پسامدرن آمريکا مي شود. در آثار اين فيلمساز، شاخصه هاي اصلي هنر پست مدرن را آشکارا مي توان ديد. اين شاخصه ها عبارتند از :
ايضاح رو به سطح: برخلاف آثار مدرن که ابهام دارندو آثار کلاسيک که ايضاحشان رو به عمق است.
لحن غير جدي: که گاه هجو را در پي دارد.
بينا متنيت: ايجاد بينا متنيت، به سبب اهميت يافتن محور عمودي فيلم در مقايسه با محور افقي است که در آثار کلاسيک ومدرن اهميت ويژه اي دارد. اهميت يافتن محور عمودي متن، ارجاع به آثار ديگران را نتيجه مي دهد.
فقدان اصالت: آثار پسامدرن بيشتر نوعي کولاژ يا بازآفريني آثار گذشته هستند.
خود افشاگري: به بازي گرفتن قواعد وتکنيک هاي ژانر در جهت جذابيت نه پيچيدگي، که مختص کارهاي مدرن هستند. در واقع سينماي تارانتينو، به شوخي گرفتن جدي ترين مسائل است وهمين مسئله موجب شده تا منتقدان سينمايي، چون پال اي وودز درکتاب خود به نام سينماي کوئنتين تارانتينو، از پديده هاي با عنوان تارانتينوئيزم سخن بگويند. سخن در باب پست مدرنيسم بسيار است ومجالي فراخ تر مي طلبد؛ هرچند در بحث «رجعت»، به تبيين سويه هايي ديگر از پست مدرنيسم به فراخور موضوع خواهيم پرداخت تا چهره اي نسبتاً واقعي از اين پديده فرهنگي ترسيم شود.
منبع: ققنوس هنر شماره دهم